پروانه مونارک

پروانه بزرگ مونارک، دارای رنگ های زیبایی است که به راحتی از روی خطوط نارنجی و مشکی و نقاط سفید تشخیص داده می شود.این جانداران در شمال مرکز و جنوب امریک و همینطور استرالیا و بعضی جزایر اقیانوس آرام، هند و غرب اروپا زندگی می کنند.طول بال های مونارک قهوه ای بالغ به حدود 13 سانتیمتر می رسد در حالی که به صورت میانگین 10 سانتیتر است.  این پروانه دارای رنگ نارنجی با رگ های سیاه و حاشیه های سیاه رنگ با دانه های سفید رنگ می باشد.ماده ها دارای رگ های سیاه رنگ ضخیم تری می باشند.

 شکل ظاهری پروانه مونارک

 رنگ های درخشان مونارک به شکارچیان می گوید: من را نخورید من سمی هستم.مونارک سم خود را از گیاه استبرق می گیرد که تنها منبع غذایی آن ها در مرحله کرمی شکل است. حیواناتی که مونارک را میخورند معمولا نمی میرند اما احساس بیماری کافی است که آن ها در آینده از این پروانه دوری کنند.

شگفت انگیزترین ویژگی مونارک مهاجرت بزرگ و طولانی هر ساله آن ها از شمال کشور امریکا است. هر سال با شروع فصل پاییز و نزدیک شدن سرما میلیون ها پروانه مونارک، جایگاه های خود را در کانادا و ایالات متحده ترک کرده و به سمت جنوب پرواز می کنند و این کار را ادامه می دهند تا به کالیفرنیا یا مرکز مکزیک برسند مسیر بیش از 3200 کیلومتر.پروانه دوباره این مسیر را برمی گردند. این مهاجرت سالانه طی 5 نسل صورت می گیرد.

مسیر مهاجرت پروانه های مونارک

سئوال اساسی که برای دانشمندان پیش می آید اینست که این پروانه ها چگونه در این مسیر طولانی راه خود را پیدا می کنند؟

دانشمندان فعالیت نورون‌های شاخک و چشم شاه‌پروانه‌ها را مستقیما ثبت کنند و متوجه شدند که راهنمای جهت‌یابی پروانه های مونارک به تمامی به خورشید بستگی دارد- به جای خورشید در افق و اینکه چه زمانی از روز است.
به گفته پروفسور شلیزرمن "این به پروانه‌ها امکان می‌دهد با قطب‌نمای خورشیدی خود در تمام روز به سمت جنوب پرواز کنند."

پس از شناسایی مکانیسم جهت‌یابی شاه‌پروانه‌ها، پروفسور شلیزرمن این سیستم را بر اساس همان دو مکانیسم شبیه‌سازی کرد؛ "یکی نورون‌های 'ساعت' در شاخک پروانه و دیگری نورون‌های  جهت‌یاب در چشم پروانه که موقعیت خورشید را در آسمان رصد می‌کنند."
پروفسور شلیزرمن می‌گوید: این مدل شبیه‌ساز دو علامت را دریافت و آنها را با هم تطبیق می‌دهد تا به سیستم بگوید برای باقی ماندن در مسیر درست به چه تغییر جهتی نیاز است.

 

علوم تجربی قادر به پاسخگویی به همه سئوالات انسان نیست

در کتاب زیست شناسی دهم(زیست1) گفته شده است که:((پژوهشگران علوم تجربی نمی توانند درباره زشتی و زیبایی، خوبی و بدی، ارزش های هنری و ادبی نظر بدهند)). به نظر بنده می رسد که در این جمله، یک مورد مهم و یک تذکر مهم جا مانده است. این مورد مهم مسائل ماوراء الطبیعه است که علوم تجربی نمی تواند درباره آن نظر بدهند چون قابل آزمایش نیستند. اما تذکر مهم در اینجا اینست که موضع علوم تجربی درباره این موضوعات نمی دانم است و نه وجود ندارد. برای مثل اگر از علوم تجربی بخواهیم در مورد روح نظر بدهد می گوید چون قابل آزمایش نیست نمی توان درباره آن اظهار نظر کرد.اما در عین حال نمی گوید وجود ندارد. به نظر می رسد این نکته باید در این مطلب اضافه می شد تا جلوی هر نوع سوء استفاده از علوم تجربی برای ایجاد انحراف در افکار گرفته شود. 

محدودیت های انتخاب طبیعی

مکانیسم اصلی تغییر در نظریه داروین، انتخاب طبیعی است. داروین معتقد بود از بین صفات موجود در جمعیت آن های که سازگار هستند به وسیله انتخاب طبیعی برگزیده می شوند و به نسل بعد منتقل می شوند و  این کار در طی نسل های متعدد  تکرار می شود و به روندی گام به گام و بسیار کند  باعث تغییر چهره جمعیت شده و در نهایت به پیدایش گونه جدید منجر می شود.

اما مطلبی که داروین نمی دانست منشاء تنوعی بود که انتخاب طبیعی بر روی آن اثر می کند. با پیشرفت های بعدی مشخص شد که عامل ایجاد صفات و ویژگی های موجودات زنده ماده ژنتیک یا DNA  است. در حقیقت انتخاب طبیعی با اثر بر روی صفات ظاهر شده(فنوتیپ) و انتخاب انواع سازگار آن ها باعث تغییر فرکانس آلل ها می شود. در حقیقت افرادی که دارای صفات سازگار هستند می مانند و با تولید مثل بیشتر آلل های مخصوص این صفات را به نسل های بعدی منتقل می کنند.

همانطور که ملاحظه می کنید انتخاب طبیعی فقط روی تنوع ژنتیکی تاثیر می گذارد. سئوال اینجاست این تنوع ژنتیکی از کجا می آید؟ در نظریه تکامل امروزی به نام نظریه ترکیبی تکامل منشاء تنوع ژنتیکی را، از قرار زیر می دانند:

1- جهش2- کراسینگ اور 3- جدا شدن کروموزوم ها در میوز 4- لقاح تصادفی  گامت های نر و ماده

اما اگر دقت کنیم از بین عوامل بالا تنها موردی که واقعا ایجاد تغییر در ماده ژنتیک می کند جهش است و بقیه موارد تنها به نوعی تنها ترکیب جدیدی از ژن های قبلی هستند که برای ایجاد ترکیب های متنوع  حتما نیاز است که قبلا  جهش رخ داده باشد. پس جهش تنها عامل واقعی تغییر در ژن هاست و بقیه عوامل در حقیقت ترکیب جدیدی از ژن ها هستند و نه ژن جدید.

اما سئوال اینجاست: آیا جهش واقعا توان ایجاد تنوع ژنتیکی که منجر به ایجاد صفات جدید شود را دارد؟

جهش اصولا یک اتفاق نادر است. اما تکامل گرایان معتقدند که در زمان طولانی و تعداد جمعیت ها و افراد زیاد جهش کافی می تواند رخ دهد تا تنوع ژنی لازم برای اثر انتخاب طبیعی را فراهم آورد.

اما نکته مهمتر اینست که جهش که رخداد تصادفی است. جهش ها اصولا مضر هستند و نه تنها صفت جدیدی ایجاد نمی کنند بلکه باعث ایجاد مشکلاتی در جانداران می شوند که می تواند به حذف آن ها در جمعیت منجر شود.پس جهش در دنیای واقعی نمی تواند باعث ایجاد تنوع شود پس انتخاب طبیعی نمی تواند با مورد واقعا جدیدی روبرو شود و صفات واقعا جدیدی ایجاد کند تنها باعث تغییر فرکانس آللی در محدوده گونه و خزانه ژنی گونه است و چیز واقعا جدیدی به وجود نمی آورد.

محدودیت دیگر انتخاب طبیعی هوشمند نبودن آن است. به دلیل اینکه انتخاب طبیعی هوشمند نیست نمی تواند پیدایش  اندام های پیچیده سلولی و سیستم های پیچیده زیستی را توضیح دهد. به این مفهوم، پیچیدگی کاهش ناپذیر(irreducibly complex) می گویند.به بیان دیگر اجزاء و سیستم های پیچیده زیستی باید از اول به شکل کامل باشند تا بتوانند مزیت کاربردی داشته باشند تا انتخاب طبیعی بتواند آن ها را انتخاب کند. اما این ساختارها از همکاری تعداد بسیار زیادی اجزاء ساخته شده اند که اگر انتخاب طبیعی بخواهد در طول زمان بسیار زیاد به صورت تصادفی آن ها را بکامل کند در زمان بسیار طولانی این اجزاء هیچ مزیت عملکردی ندارند پس انتخاب طبیعی نه تنها آن ها را انتخاب نمی کند بلکه حذف می کند اینجاست که مجبور می شویم به لزوم طراحی هوشمند(intelligent design) اعتراف کنیم. یعنی از ابتدا این اجزاء به وسیله نیروی هوشمندی طراحی شده اند و از اول کامل بوده اند تا به وسیله انتخاب طبیعی حذف نشوند مثل موتور تاژک باکتری و چشم.

نتیجه این بحث اینکه انتخاب طبیعی و جهش که به عنوان عامل اصلی در تغییر گونه ها نظریه ترکیبی تکامل در نظر گرفته شده است توان ایجاد تغییرات وسیع که منجر به تکامل کلان شود را ندارند و تاثیر گذاری آن ها در حد گونه و  محدود است. در واقع عاملی که در تکامل وظیفه آفرینش را بر عهده گرفته، توان آفرینش و ایجاد را ندارد.

منتقدان تکامل

برخلاف تبلیغات تکامل گرایان منتقدان تکامل آدم های بی سواد یا متعصبی نیستند بلکه بسیاری از آن ها دانشمندان بزرگی هستند. در این مطلب تعدادی از مشهورترین منتقدان تکامل همراه با کتاب های آن ها را معرفی می کنیم.

دکتر مایکل دنتون(Michael Denton): بیوشیمیست انگلیسی- استرالیایی که نویسنده کتاب های تکامل: تئوری در بحران(Evolution: A Theory in crisis)، کتاب مقصد طبیعت( Nature's Destiny) و اخیرا هم کتاب تکامل: هنوز تئوری در بحران(Evolution: Still a Theory in Crisis) را تالیف کرده است.

وی در کتاب تکامل تئوری در بحران سعی میکند اثبات کند گونه ها به طور معنای دارای مجزا هستند و تئوری داروین دچار مشکلات زیادی است. در کتاب مقصد طبیعت وی سعی می کند با استفاده از قوانین زیست شناسی هدف دار بودن جهان را نشان دهد.

 

دکتر مایکل بیهی(Michael Behe): وی بیوشیمیست و استاد دانشگاه لی های( Lehigh) پنسیلوانیای آمریکاست. وی در ابتدا یک تکامل گرای داروینی بود اما با مطالعه کتاب، تکامل فرضیه ای در بحران، نوشته مایکل دنتون( متخصص ژنتیک استرالیایی) نسبت به نظریه تکاملی مشکوک شد.

آنچه مایکل بیهی را بیشتر مشکوک کرد بررسی ماشین های پیچیده درون سلولی بود. او در این  بررسی ها متوجه شد که پیدایش این ماشین های بسیار پیچیده با توضیحات تکاملی امکان پذیر نیست.یک مثال از این موارد تاژک (flagellum) باکتری ها است.

وی نویسنده کتاب مشهور جعبه سیاه داروین است که در آن چالش های بیوشیمیایی نظریه تکامل را مطرح می کند.دیگر کتاب وی The Edge of Evolution در رابطه محدودیت های نظریه داروین است.

 

دکتر استفان سی مایر( Stephen C. Meyer ): از طرفداران نظریه طراحی هوشمند است که دارای دکترای تاریخ وفلسفه علوم از دانشگاه کمریج است. کتاب های امضاء سلول(Signature in the Cell) و شک داروین(Darwin's Doubt) از کتاب های مشهور وی در زمینه رد تکامل است.در کتاب امضاء سلول با بررسی پیچیدگی های مولکول DNA دکتر سی مایر نشان می دهد که به وجود آمدن تصادفی چنین مولکول با عظمتی غیر ممکن است و را نشانه DNA طراحی هوشمند می داند. اما کتاب شک داروین درباره انفجار کامبرین است که پیدایش عظیم و ناگهانی جانوران بی مهره در کامبرین بر خلاف نظریه تکامل را بررسی می کند.

دکتر ویلیام دمبسکی( William A. Dembski):دانشمند ریاضی دان، فیلسوف و متخصص الهیات است که طراح و مبدع نظریه طراحی هوشمند است.از کتاب های وی می توان، دلایل طراحی(The Design Inference) ، طراحی هوشمند(Intelligent Design)و... نام برد.

 

هارون یحیی(عدنان اکتار): وی نویسنده ترکیه ای است که دارای تالیفات متعدد در زمینه های مختلف از جمله نقد تکامل است. گرچه بعضی سوابق کیفری، ادعاها و گفته های وی، شخصیت وی را به زیر سئوال برده، اما کتابهای که وی درباره تکامل نوشته از کتاب های دانشمند زیست شناس استفاده کرده و با توجه به کیفیت بالای کتاب هایش و قابل دانلود بودن آن ها می توان از کتاب های وی در زمینه نقد تکامل استفاده کرد. از جمله کتاب های وی که به زبان فارسی بر روی اینترنت قابل دانلود است می توان نیرنگ تکامل را نام برد. از کتاب های دیگر وی، کتاب چهار جلدی اطلس خلقت است که در آن تعدا زیادی از فسیل های زنده را مشاهده نمود که پس از میلیون سال با گونه های زنده تفاوتی ندارند.

 کتاب های وی را از روی آدرس زیر دانلود کنید:

دانلود

طراحی هوشمند حیات(intelligent design)

یکی نکته اساسی در تئوری تکامل داروین اینست که مکانیسمی که منجر به ایجاد گونه های جدید می شود کاملا تصادفی بوده ونیازمند هیچ نیروی هوشمندی نمی باشد. این تفکر از زمان ارائه نظریه تکاملی داروینی تا امروز بر علوم تجربی و حتی بر علوم غیر تجربی مسلط است.

اما از میانه های دهه 60 قرن بیستم اکتشافات شگرف در حوزه سلولی و مولکولی زیست شناسی و به خصوص بخش بیوشیمی آن رخ داد که داروینیسم توضیحی برای پیدایش آن ها نداشت. با پیشرفت تجیهزات و امکانات در نیمه دوم قرن بیستم اکتشافات در زمینه سلول شناسی و زیست مولکولی و بیوشیمی به شکل انفجاری صورت گرفت و انبوهی از اطلاعات در این زمینه ها به دست آمد.

در زمان داروین سلول را یک توده ژله ای ساده فرض می کردند. یک پدیده ساده! اما پیشرفت های اواخر قرن بیستم نشان داد سلول به هیچ وجه ساده نیست.مجموعه پیچیده ای از اندامک ها، اجزاء و غشاها که درون هر کدام انواعی متنوعی از ماشین های بسیار کوچک ولی بسیار دقیق و میکروسکوپی در حال کار هستند. دنیای حیرت آور از ماشین های بسیار کوچک که در عین حال بسیار دقیق منظم و در وقت مناسب با کمترین میزان مصرف انرژی کار می کنند. این جا بود که برای بعضی از زیست شناسان، بیوشیمیست این سئوال مطرح شدکه: این همه پیچیدگی چگونه به وجود آمده؟ آیا مکانیسم های تکاملی مثل انتخاب طبیعی داروین می تواند پیدایش این همه پیچیدگی غیر قابل باور را توضیح دهد؟

یکی از این بیوشیمیست ها دکتر مایکل بیهی(Michael Behe) است. وی در ابتدا یک تکامل گرای داروینی بود اما با مطالعه کتاب، تکامل فرضیه ای در بحران، نوشته مایکل دنتون( متخصص ژنتیک استرالیایی) نسبت به نظریه تکاملی مشکوک شد.

آنچه مایکل بیهی را بیشتر مشکوک کرد بررسی ماشین های پیچیده درون سلولی بود. او در این  بررسی ها متوجه شد که پیدایش این ماشین های بسیار پیچیده با توضیحات تکاملی امکان پذیر نیست.یک مثال از این موارد تاژک (flagellum) باکتری ها است. گرچه در نگاه اول ساده به نظر می رسد اما با کمی دقت یک ماشین بسیار پیچیده را می توان یافت. یک شاهکار مهندسی! توانمندتر از هر ماشین ساخت انسان! دارای قطعات زیاد: موتور، محور محرک، قلاب و پروانه. از 40 پروتئین ساخته شده است. برخی ویژگی های موتور تاژک باکتری به شرح زیر است:

کارآمدترین ماشین در جهان!

سرعت بعضی از آن ها به 10000دور در دقیقه می رسد!

دارای توانایی دریافت بازخورد از محیط!

در سرعت بالا توانایی توقف فوری و عوض کردن جهت حرکت فقط در یک چهارم دور را دارد!

دو دنده جلو ومعکوس دارد!

با آب خنک می شود!

نیروی محرکه آن پروتون است!       

 

 موتور و تاژک یاکتری با اجزاء مختلف

به گفته دکتر اسکات منییک(Scott A. Minnich) که به مدت 20 سال بر روی تاژک باکتری کار کرده اسامی مانند استاتور، بوش، محور، روتور و... مربوط به کارکرد واقعی اجزاء این موتور بسیار ریز است نه فقط اسم گذاری تخیلی.

مایکل بیهی پس از بررسی این اجزاء پیچیده درون سلولی نظریه پیچیدگی کاهش ناپذیر(irreducibly complex) را مطرح کرد. این نظریه می گوید که یک اندامک یا سیستم درون سلولی که دارای چند جزء است که همگی این اجزاء برای عملکرد آن ضروری هستند. اگر یک قطعه را حذف کنیم عملکرد از بین می رود. مثلا موتور تاژک باکتری 40 قطعه پروتئینی دارد که برای فعالیت به هر 40 پروتئین احتیاج دارد که هر کدام نباشد موتور نمی تواند کار کند. حالا سئوال اینست این موتور پیچیده چگونه به وجود آمده است؟

مطابق اصول تکاملی باید بتوانیم ساخت تدریجی این ساختار پیچیده را توضیح دهیم. باید به این نکته توجه داشت که حتی نبودن یک قطعه در جای خودش باعث می شود که موتور عملکردی نداشته باشد. اما انتخاب طبیعی تنها تغییراتی که فایده ای داشته باشند را انتخاب می کند. حالا سئوال اساسی اینجاست چگونه تغییرات کوچک داروینی می تواند موتور تاژک باکتری را ایجاد کند؟ در نظریه داروینی هر تغییر کوچک باید مزیتی داشته باشد تا به وسیله انتخاب طبیعی برگزیده شود اما تا موتور تاژک کامل نشود و باعث حرکت نشود هیچ مزیتی ایجاد نمی کند تا انتخاب طبیعی ان را برگزیند. یعنی برای اینکه انتخاب طبیعی چیزی را حفظ کند باید مزیت عملکردی داشته باشد و اگر موتور تاژک کامل نباشد هیچ مزیتی ندارد و انتخاب طبیعی ممکن است آن را حذف کند پس برای انتخاب شدن موتور تاژک باید به شکل کامل از ابتدا وجود داشته باشد.پس انتخاب طبیعی نمی تواند تاژک و سایر ماشین های پیچیده سلولی را بسازد.

مایکل بیهی در سال 1996 کتابی به نام جعبه سیاه داروین نوشت و در آن چالش های بیوشیمیایی نظریه تکامل را مطرح کرد. مطلب اساسی که بیهی در این کتاب مطرح می کند اینست که انتخاب طبیعی داروین، که جایگزین طراح شده بود نمی تواند توضیحی برای منشاء تاژک و سایر ماشین های سلولی باشد و پیچیدگی این سیستم ها اشاره به طراحی هوشمند(intelligent design) آن ها دارد.یعنی این سیستم ها دارای طراحی هوشمند و دارای قدرت مهندسی و علم فوق العاده است.

در مقابل طرفداران تکامل با مطرح کردن نظریه پیش سازگاری(co-option) معتقدند که در تکامل یا انتخاب طبیعی ساخت ماشین جدید را با قرض گرفتن قطعات از ماشین های قبلی انجام می دهد.مثلا در کتاب کمپبل ادعا شده از که تنها نیمی از پروتئین ها برای عملکرد تاژک باکتری ضروری است که از 21 پروتئین مطالعه شده 19 پروتئین از تغییر پروتئین های که عملکرد دیگری داشته اند به وجود آمده اند.  اما طرفداران نظریه پیچیدگی کاهش ناپذیر معتقدند از 40 پروتئین موجود در تاژک باکتری فقط 10 عدد در ماشین های قبلی وجود دارد و 30 عدد جدید است.

اما طرفداران نظریه طراحی هوشمند(intelligent design) به نکته مهم دیگری اشاره می کنند: با فرض اینکه تمام پروتئین های موتور تاژک در ماشین های قبلی وجود داشته باشد مشکلی بعدی مونتاژ این قطعات است. همانطور که مونتاژ یک اتومبیل علاوه بر قطعات نیاز به طرحی برای مونتاژ دارد و از ریختن قطعات بر روی هم اتومبیل ساخته نمی شود موتور تاژک هم از کنار هم قرار گرفتن تصادفی قطعات به وجود نمی آید. باید تعداد اجزاء ، زمان ساخت درست آن ها و مونتاژ متوالی آن ها طی طرحی صورت گیرد تا بدون اتلاف انرژی به ساخت موتور برسیم. درباره این مسئله تکامل گرایان هیچ پاسخی ندارند.

جدا از بحث زیستی هر چه فکر می کنم این قضایا به نظرم آشنا می رسد!!!

 حالا یادم آمد مثل همان داستان نمرود است که با کمال غرور ادعای خدایی می کرد. اما خداوند یک پشه به ظاهر ناچیز در بینی اش فرستاد  و به قدری آزارش داد تا هلاک شد. به نظر می رسد که برای تکامل هم که ادعای خدای می کند چنین اتفاقی افتاده! خداوند دنیای میکروسکوپی ماشین ها سلولی را به درون ادعاهای تکامل گراها فرستاده  تا آن را هلاک کند؟؟!!!

منابع: 1- مستند رمز گشایی اسرار حیات ساخته تيموتي ايتن

2- کتاب جعبه سیاه داروین نوشته مایکل بیهی

3- بیولوژی کمپبل

عظمت خلقت

دنیای که ما در آن زندگی می کنیم مجموعه های پیچیده و شگفت آور از دنیا های  تو در تو است که ما با حواس خود فقط سطوح کوچکی از آن را درک می کنیم. دنیا های بی نهایت ریز و بی نهایت بزرگ که برای ما به طور مستقیم قابل درک نیست و ما تنها به کمک علم و ابزارهای علمی بعضی از این دنیاها را به تدریج شناسایی می کنیم.

برای مثال هر اتم یک دنیای خاص خودش را دارد چیزی شبیه منظومه شمسی. هسته اتم در مرکز آن قرار دارد که از پروتون و نوترون ساخته شده است و تعدادی الکترون بر مدارهای مشخص دور آن می چرخند. اتم ها به هم متصل می شوند و مولکول ها را می سازند که آن ها هم دنیای شگفت آور با تنوعی بسیار زیاد را به وجود می آورند.

اتم ها و مولکول ها سلول را می سازند. سلول زنده است مفهومی که ما از تعریف آن ناتوانیم یعنی هنوز برای حیات تعریفی نداریم. سلول دنیای حیرت آور است. دانشمندان معتقدند:((ساختن یک مدل دقیق از یک سلول اگر سرعت کار یک اتم در دقیقه باشد پنجاه میلیون سال طول می کشد. پیچیدگی یک سلول را نمی توان به هیچ الگوی ساده ای  تقلیل داد)) .

عظمت یک سلول در حد خودش برای ما قابل باور نیست، پیچیده، منظم، دقیق و کاملا اقتصادی. از همکاری و هماهنگی مجموعه ای از  سلول ها بافت ها به وجود می آیند و از مجموعه بافت های که با هماهنگی هم کاری را انجام می دهند دستگاه و از مجموعه دستگاه ها هم موجودات زنده ای مثل انسان پدید می آید.

کره زمین که ما روی آن زندگی می کنیم خود بخشی از منظومه شمسی است که خورشید و منظومه شمسی با همه عظمتش یکی از میلیون ها ستاره کهکشان راه شیری هستند. زمین به دور خورشید می چرخد و خورشید و منظومه اش به دور مرکز کهکشان راه شیری در گردشند. کهکشان راه شیری یکی از میلیارد ها کهکشان جهان است!!! در کمترین برآورد ها تعداد کهکشان ها یکصد میلیارد اعلام شده است که هر کهکشان از میلیارد ها ستاره مانند خورشید تشکیل شده است!!! دنیایی عظیمی که با سرعت غیرقابل باور در حال توسعه است سرعتی که برای ما قابل تصور نیست.

هر چه بیشتر می اندیشی و فکر می کنی از عظمت این خلقت بیشتر متعجب می شوی. خلقتی عظیم که با دقت طراحی شده و در هر جزء آن دریایی از علم وجود دارد. خلقتی که نمایانگر خالقی بی نهایت قدرتمند و دانشمند است. خلقتی که فکر و عقل ناقص ما در عظمت آن می ماند و بیچاره و درمانده می شود.

اما سئوال اساسی اینست این خلقت عظیم برای چه آفریده شده است؟

جواب های متفاوتی وجود دارد اما من فکر می کنم این همه عظمت آفریده شده است تا انسان آن را بشناسد و در مقابل آن سر تعظیم فرو آورد و در مقابل آفریدگار آن خضوع و خشوع نماید تا با این شناخت لایق لطف و بخشش غیر قابل تصور شود. پس علم آموزی اگر با بینش درست باشد انسان را به مقصود آفرینش می رساند. به شرط آنکه علم باعث تکبر و خود بزرگ بینی نشود و به شرط آنکه این همه عظمت را فقط با قواعد محدود علمی توجیه نکنیم و به سادگی از آن ها رد نشویم.

قهرمان های تکامل ملحدند

یک بررسی ساده نشان می دهد که مشهورترین ایجاد کنندگان و طرفداران تکامل ملحد و منکر خدا بوده اند.

1- چارلز داروین(Charles Robert Darwin): از نظر تکامل گرایان، داروین اولین کسی بود که توضیح قابل قبولی از تکامل به روش علمی ارائه داد. در حقیقت این دانشمند انگلیسی بسیار مشهور را باید بنیان گذار تکامل دانست. وی در ابتدا یک فرد معتقد به خدا بود ولی بعدا با ارائه تکامل به یک منکر خدا تبدیل شد. بعضی معتقدند وی در اواخر عمر و هنگام مرگ از دیدگاه ملحدانه خود توبه کرد اما مدرکی در این زمینه وجود ندارد.

2- توماس هنری هاکسلی ( Thomas Henry Huxley): آناتومیست هم عصر داروین بود و به شدت از تکامل دفاع می کرد. وی یک ندانم گرا بود( ندانم گرا:کسانی که در مورد وجود خدا موضع نمیدانم دارند).

 

 

3- الکساندر اوپارین(Alexander Ivanovich Oparin): پاستور در سال 1864 پس از یک سلسله تجربیات دانشمندان مختلف،  موضوع تولید خود بخودی یا خلق الساعه یا spontaneous generation را باطل کرد. در دهه دوم قرن بیستم اوپارین دانشمند شوروی سابق اعلام کرد تحت شرایط اولیه زمین ممکن است پیدایش خودبخودی رخ داده باشد. وی یک ملحد بود.

 

 

4- جان هالدین(J.B.S. Haldane):زیست شناس انگلیسی است. هالدین تقریبا همزمان با اوپارین الگوی سوپ بنیادین را ارائه کرد. وی یک مارکسیست، کمونیست و ملحد متعصب بود.

 

 

5- جولین هاکسلی( Julian  Huxley):  زیست شناس تکامل گرا مشهور انگلیسی بوده است. او فرزند توماس هاکسلی زیست شناس تکامل گرای مشهور هم عصر داروین بوده است. جولین هاکسلی یک فرد منکر خدا بود. وی در افتتاحیه مراسم بزرگداشت صدمین سال انتشار کتاب داروین می گوید:

((داروین نشان داد که به وجود طراح مافوق طبیعت نیاز نیست زیرا انتخاب طبیعی می تواند عامل پیدایش هر شکلی از حیات باشد. هیچ جایی برای عامل مافوق طبیعی در مدل تکاملی حیات وجود ندارد.ما می توانیم تماما ایده وجود یک هوشمند مسئول برای فرایند تکامل را طرد کنیم.))

 

6-ارنست مایر(Ernst Mayr):این دانشمند آلمانی الاصل بود ولی بعدا به امریکا رفت و  100 سال عمر کرد.وی دارای تالیفات زیادی است و رشته اصلی وی پرنده شناسی بود. در تمام کتاب های درسی تعریف او از گونه ارائه می شود.

او در عمر طولانی خود به شدت از نظریه تکامل دفاع کرد. بی تردید مایر یک بی خدا بوده است. او در مصاحبه ای با یکی از خبرنگاران که از او می پرسید شما خدا ملحد هستید یا آگنوستیک( کسانی که به خدا ایمان ندارند ولی می گویند شواهد قطعی دال بر وجود خدا نیافته اند) جواب می دهد بنده با افتخار اعلام می کنم که یک ملحد هستم.

 

7-تئودور دابزانسکی(Theodosius Dobzhansky): از شوروی به آمریکا رفت و تحقیقات وسیع در مورد تکامل و ژنتیک تکامل داشت. به گفته ارنست مایر دابزانسکی یک خدای شخصی را قبول داشت. وی معتقد بود خداوند فقط از طریق تکامل موجودات زنده را آفریده است.

 

8- جرج گیلرد سیمپسون(George Gaylord Simpson): از زیست شناسان تکامل گرایی مشهور بود. جزء ندانم گرا هابود( ندانم گرا:کسانی که در مورد وجود خدا موضع نمیدانم دارند).

 

9- استفان جی گولد(Stephen Jay Gould): دانشمند دیرینه شناس بود و با وجود اینکه به تکامل تدریجی داروینی به دلیل نبود شواهد فسیلی اعتقاد نداشت اما ضد خلقت گرایی بود و با ارائه نظریه تعادل نقطه ای سعی داشت نظریه تکاملی را زنده نگه دارد. وی همچنین کمپینی علیه آفرینش‌گرایی راه‌اندازی کرد و اظهار کرد علم و دین باید دو حوزه مجزا در نظر گرفته شوند.وی جزء ندانم گرا هابود( ندانم گرا:کسانی که در مورد وجود خدا موضع نمیدانم دارند).

 

10- ریچارد داوکینز(Clinton Richard Dawkins):مشهورترین تکامل گرای فعلی است و نویسنده کتاب های پر فروش بسیاری می باشد. وی به صراحت اعلام کرده ملحد است و حتی کتابی ضد خداباوری نوشته است. وی به صراحت اعتقاد به خدا وتکامل به صورت همزمان را نادرست و عجیب می داند.

داوکینز در یک مصاحبه ای که با سازنده مستند اخراج شدگان می گوید:((تکامل یک حقیقت است، یک حقیقت که مثل هر حقیقت دیگری در علم با قطعیت اثبات شده است)). جالب است بدانیم بر عکس نظر این آقای به اصطلاح دانشمند، ماهیت علوم تجربی لایقینی است. به بیان دیگری علوم تجربی چیزی است که دانشمندان فکر می کنند، احتمالا درست است. پس این آقا اصلا ماهیت علوم تجربی را نمی شناسد.

در مصاحبه با CNN داوکینز با صراحت می گوید:((با احترام به مسیحی ها و یهودی ها من یک ملحد هستم)).

وی در  مصاحبه با سازنده مستند اخراج شدگان در کمال بی ادبی مخالفان تکامل را احمق، نادان و بی سواد می نامد. این در حالی است که بسیاری از منتقدان تکامل دانشمندان کاملا  با سواد و مطلعی هستند. وی با استدلال های نامربوط وجود خدا را منکر می شود و به این کار افتخار می کند.

در جایی دیگر از همین مصاحبه علت کفر خود را آشنایی با تکامل معرفی می کند. در جایی دیگر از همین مستند وقتی از او پرسیده می شود اگر پس از مرگ با خدا روبرو شوی به خدا چه می گویی؟ در جواب می گوید :((می گویم:آقا چرا اینقدر زحمت کشیدی که خودت را پنهان کنی؟!)).

این فرد که خود را زیست شناس معرفی می کند چگونه خدا را در این هم شگفتی و پیچیدگی های بی انتها نمی بیند؟ ایا این افرادی مشتی انسان های کور باطن نیستند؟

 

 واقعیت اینست که این افراد فکر می کنند تکامل مکانیسمی است که به وسیله آن طبیعت بدون نیاز به هیچ گونه هدایتی به صورت خودکار موجودات زنده را به وجود می آورد و نیازی به یک آفریننده برای موجودات زنده وجود ندارد. همه زیست شناسان منصف و اندیشمند می دانند که تکامل گراها برای داشتن چنین ادعای بزرگی مدارک واقعی علمی ندارند و این نتیجه گیری ها چیزی بیشتر از توهم نیست.

اکنون به لیست بالا نگاه کنید این بزرگان تکامل گرا یا ملحدند یا ندانم گرا هستند و در بهترین حالات خدا را مسئله شخصی نه یک واقعیت مسلم می دانند. حالا سئوالی اساسی که پیش می آید اینست که این افراد بر اساس علم و دانایی شان به نظریه تکامل رسیدند یا برعکس جهان بینی آن ها باعث شده اکه با سوء استفاده از علم جهان بینی خودشان را ترویج کنند؟  آیا می توان به چنین افرادی اعتماد کرد و گفته های آن ها را صرفا علمی دانست؟ آیا درست است ما در آموزش و پرورش به خاطر جهان بینی مادی این افراد، تکامل را یک بخشی از علم زیست شناسی تصور کنیم و با آموزش یک طرفه آن زمینه توجیه الحاد را در ذهن دانش آموزان مهیا کنیم؟....

نظر شما چیست؟ خوشحال می شوم نظر شما را بدانم. لطفا در قسمت نظر بدهید پایین نظر خود را وارد کنید.

منابع:

1- ویکی پدیا

2- آفرینش حیات دکتر ابوالفضل درویزه

3- مستند اخراج شدگان

سال نومبارک. ای کاش!

سال نو مبارک.

سال نو شد عید آمد. زمستان سرد،درختان خشکیده و خاک مرده، جای خودشان را به بهار سرسبز با طراوت فرح بخش دادند. رستاخیز در طبیعت اتفاق افتاد. زندگی از دل مرگ بیرون آمد. با این همه اتفاقات روح ما نیز نو شد. حالا وقت آن است که خود ما هم نو شویم. چه خوب است، همگام با نو شدن طبیعت، ما هم نو شویم. افکار خوب، رفتاری نو، تصمیم های عالی در آغاز سال بگیریم تا عمر ما فقط گذر بی وقفه زمان نباشد.

ای کاش این نباشد که بر رفتن یک سال از عمرمان شادی کنیم. همچون شخصی که بر لب آب دریا نشسته بود و طلا و جواهرات خود را به داخل آب می انداخت.کسی از او پرسید: چرا این کار را می کنی؟ گفت از صدای افتادن آن ها در آب خوشم می آید!!!

ای کاش در سال جدید اتفاقی تازه در زندگی مان رخ می داد. اراده ای آهنین برای کار تلاش در وجود ما شکل می گرفت تا مشکلات و موانع را له می کردیم و به قله ها می رسیدیم

ای کاش در این سال چنان قوی می شدیم که گناهان و زشتی ها را از خودمان دور می کردیم.

ای کاش در این سال جنگ ، خشونت، فساد و فقر از روی کره زمین رخت بر می بست.

ای کاش امسال با طبیعت بهتر رفتار می کردیم.درختان جنگل ها را نمی بردیم، آب ها را آلوده نمی کردیم، موجودات زنده را نابود نمی کردیم، طبیعت را با مواد شیمیایی و تجزیه ناپذیر درمانده نمی کردیم.

ای کاش...

ای کاش ها تمامی ندارد. هر چه آرزو می کنیم هیچ چیز درست نمی شود!!! انگار بشر گناهکارتر و حریص تر از آن است که بخواهد چیزی را درست کند. پس دست به دعا بر می داریم:

ای کاش تنها امیدمان بیاید.

زیست شناسی و خداشناسی

تعریف علم از دیدگاه دین ما آن دانشی است که ما را به خدا نزدیک می کند. زیست شناسی یکی از علومی است که به خوبی می تواند ما را به این تعریف از علم نزدیک کند. ممکن است اصطلاحات زیاد و  مطالب تو در توی زیست شناسی که انتهایی هم ندارد، در دید اول بسیار خسته کننده و رنج آور باشد اما پس از گذر از این مرحله یک واقعیت مهم را در ورای این پیچیدگی می توان مشاهده کرد و آن عظمت آفریینده این هم علم، ظرافت و پیچیدگی است. به طور قطع اگر افزایش اطلاعات ما نتیجه اش خودبینی و احساس مهم  بودن باشد ما را از هدف آموزش علم که خدا شناسی و بعد از آن خدمت به خلق خداست دور می کند اما اگر باعث شود  ما در برابر عظمت آفریدگار احساس کوچکی کنیم و او را بهتر بشناسیم به هدف اصلی آموزش علم که شناخت خدا و نزدیک شدن به اوست نزدیک شده ایم. بهترین نوع این بینش را در سخنان حضرت علی در مورد آفرینش موجودات زنده یافتم در جایی که در مورد مورچه(خطبه حمد ستایش پیامبر و عجائب آفرینش نهج البلاغه)  و طاووس(خطبه شگفتی های آفرینش طاووس نهج البلاغه) صحبت می کند. در جایی که به آفرینش مورچه با دقت و ریزبینی نگاه می کند(مانند یک دانشمند توصیف می کند) اما نتیجه ای که می گیرد شگفتی از قدرت آفریدگار مورچه و شناخت بهتر ا وست :

آفرینش مورچه از دیدگاه حضرت علی (ع):

((اگر )مردم) در عظمت قدرت(خداوند) و اهمیت نعمت او می اندیشیدند، به راه راست باز می گشتند و از آتش سوزان دوزخ می ترسیدند، ولی دل ها بیمار و چشم های بصیرت معیوب است. آیا به مخلوقات کوچکی که خدا آفریده است، نمی نگرند که چگونه آفرینش آنها را دقیق و حساب شده و ترکیب آنها را متقن ساخته، گوش و چشم برای آنها آفریده و استخوان و پوست آنها را مرتب کرده است

به این مورچه نگاه کنید. با آن جثه کوچک و اندام ظریفش که به واسطه کوچکی، به سختی دیده می شود و درک همه پیچیدگی های وجود او در اندیشه نمی گنجد، چگونه روی زمین (ناهموار و پرسنگلاخ) راه می رود و به روزی اش دست می یابد. دانه ها را [از راه های دور و نزدیک] به لانه اش منتقل و در مکانی معین نگه داری می کند

در فصل گرما برای سرما و به هنگام توانایی برای روز ناتوانی، ذخیره می کند. روزی اش(از سوی خدا )تضمین شده و خوراک موافق طبعش در اختیار او قرار گرفته است. خداوند منان هرگز از او غافل نمی شود و پروردگار مدبر محرومش نمی سازد، هر چند در دل سنگ سخت و خشک و میان صخره ای بدون رطوبت باشد

اگر در دستگاه گوارش او و آنچه درون بدن او وجود دارد و آنچه در سر او از چشم و گوش قرار گرفته است، بیندیشی، شگفت زده خواهی شد و از فهم شگفتی ها (نهفته در آفرینش) او به زحمت خواهی افتاد. پس بزرگ و بلندمرتبه است، خداوندی که مورچه را روی دست و پا(ی ضعیف و ظریفش)برپا داشته و او را بر ستون های محکمی (نسبت به آفرینش او )بنا نهاده است. اگر همه راه های فکر و اندیشه را تا به آخر برسی، همه دلیل ها به تو می گوید که آفریننده مورچه کوچک، همان آفریدگار درخت (تناور) نخل است؛ زیرا ساختمان اجزای هر موجودی دقیق است و هر مخلوق زنده ای درون خود، اعضای مختلف و پیچیده ای دارد. (به یقین،) آفرینش بزرگ و کوچک، سنگین و سبک، قوی و ضعیف، برای خداوند یکسان است و در برابر قدرتش همگون.))

 

همینطور که می دانید پاهای مورچه از لوله های بسیار ظریف ساخته شده که درون آنها ماهیچه های بسیار ظریف قرار دارد با این همه ظرافت و کوچکی این مورچه می تواند با توان غیر قابل باور بارهای سنگین تا ده ها برابر وزن خود را تحمل کند. این همه علم برای افرینش این موجود مختص مورچه نیست به عنکبوت نگاه کنید تار عنکبوت که خانه سست خود را با آن می سازد بسیار شگفت انگیز است دارای خاصیت کش سانی، استحکام و چسبندگی فراوان و غیر قابل باور است. تار عنکبوت تا چهار برابر اندازه خود  کش می اید. امروزه دانشمندان به این فکر افتاده اند که از تار عنکبوت طناب های محکم تر از کابل های فولادی و لباس های ضد گلوله بسازند.

به سلول های بدن خودمان نگاه کنید بسیار کوچک است در حد ده تا صد میکرومتر است ولی دنیای بزرگ درون هر یک نهفته که برای بررسی آن یک علم جداگانه (زیست شناسی سلولی) لازم است. مثال های که ذکر شده تنها بخش کوچکی از عظمت خلقت است که به هر گروهی از جانداران یا گیاهان که سری بزنیم بیشتر از این شگفت زده خواهیم مثلا فقط پروانه بیست هزار گونه هستند ماهی ها حدودا بیست هزار گونه می باشند این تنوع عجیب را با کمی بررسی در بسیاری جانداران و گیاهان دیگر نیز خواهیم یافت. با توجه به این مختصری که گفته شد علم زیست شناسی یک نوع دانش خداشناسی واقعی برای اهل دقت و تفکر است پس سعی کنیم مطالب زیست شناسی را آیه ها و نشانه های او بدانیم و در آن ها مانند حضرت علی (ع) به خوبی بیندیشیم.  

رابطه فرضیه تکامل با اعتقاد به خدا چیست؟

در محدود علوم تجربی ما تنها مسائلی را می توانیم بررسی کنیم که قابل مشاهد و آزمایش باشند. پس مسائلی که دارای این ویژگی نباشند در علوم تجربی اصلا بررسی نمی شوند و موضع علوم تجربی در مورد این مسائل کاملا بی طرف و فقط نمی دانم است. مثلا اگر از  زیست شناسان  بخواهیم در مورد سلول بررسی کنند با استفاده از ابزار و وسایل در اختیار سلول را بررسی می کنند و در مورد آن اظهار نظر می کنند اما اگر بخواهیم در مورد جن اظهار نظر کنند به دلیل اینکه غیر قابل آزمایش و مشاهده است فقط به  نمی دانم می رسیم. دقت کنید: نمی دانم چیست! با روش ما قابل بررسی نیست. اما این نمی دانم به معنای نبودن نیست.این فقط به این معنا است که این موضوع در محدوده این علوم نیست.شاید در علوم دیگر و با روش دیگر قابل اثبات باشد.مگه میشه، مگه داریم؟

بله هم میشه هم داریم. مثال می زنیم برای خیلی از ما اتفاق افتاده است که یک خوابی را می بینیم و پس از مدتی دقیقا برای ما آن چیزی که در خواب دیده ایم اتفاق می افتد. حالا  علوم تجربی چه طوری می تواند این خوابی که فراتر از زمان و مکان رخ دادن اتفاقی را نشان داده را بررسی و اظهار نظر کند؟ جواب به هیچ شکلی نمی تواند. این واقعیت که خیلی از مسائل در دامنه علوم تجربی قرار ندارند به راحتی برای خیلی از ما که این خواب های صادقه را دیده ایم قابل درک است.

با توجه با آنچه در بالا ذکر شد علوم تجربی به شکل مستقیم توان رد یا اثبات وجود خداوند را ندارد. گرچه اگر چشم بینایی باشد این آفرینش شگفت آور و دقیق بهترین دلیل بر وجود خداوند است.

اما رابطه فرضیه تکامل با اعتقاد به خدا چیست؟ در واقعه هیچ رابطه مستقیمی وجود ندارد، گرچه سوء استفاده عمیقی از این فرضیه برای گمراهی انسان ها شده است.در حقیقت گروهی از افراد برای آنکه دلیلی ظاهرا علمی برای اعتقادات خود بسازند سعی کرده اند از این فرضیه به عنوان دلیلی بر انکار خداوند استفاده کنند.

واقعیت این است که دست خدا بسته نیست. خداوند می تواند موجودات را به صورت ناگهانی و مستقل یا به صورت تدریجی و ناشی از تحول گونه ها به وجود آورد. اثبات یا رد این فرضیه ها هیچ ربطی به اثبات وجود یا انکار خداوند ندارد. اصلا محدوده علوم تجربی محدود اظهار نظر در مورد وجود یا وجود نداشتن خدا نیست. دقیقا این اظهار نظر مثل اینست که یک آهنگر در مورد بیماری کلیه اظهار نظر تخصصی بفرمایند!!!!!

گروهی به غلط فرض کرده اند که خداپرستی فقط با خلقت ناگهانی و الحاد با فرضیه تکامل مترادف است. بعد سعی کرده اند با جریان سازی های غیر علمی فرضیه تکامل را یک نظریه اثبات شده در نظر بگیرند و اثبات آن را دلیل کافی بودن طبیعت برای آفرینش موجودات زنده بدانند و نیاز به وجود آفریدگار را رد کنند. این ها همه فرضیاتی غلط مبهم و نامربوط است.

اعتقاد به خداوند در محدوده علوم تجربی نمی گنجد گرچه آنانی که دارای اعتقاد خالص به خداوند هستند در یک سلول یا یک برگ یا آفرینش یک موجود زنده از سلول تخم و... آفریدگاری دانا، توانا را با تمام وجود حس می کنند.فکرش را بکنید پیچیدگی های درون یک سلول هر انسانی را به تعجب وا می دارد.فکرش را بکنید از یک سلول در عرض نه ماه یک انسان پدیدار می شود! چیزی شبیه معجزه. در یک برگ به ظاهر کوچک واکنش های پی درپی و پیچیده ای اتفاق می افتد که بشر با تمام ادعای علمی توان انجام آن ها را یا ندارد یا اگر داشته باشد با هزینه و مشکلات زیاد و....

تعیین جنسیت جنین با مرد است یا زن؟

در طول تاریخ و در بین عامه مردم همیشه زن ها مسئول تعیین جنسیت جنین معرفی می شد ه اند. مثلا ممکن است شنیده باشید که می گویند فلان زن دختر زاست. اما از نظر علمی تعیین جنسیت جنین با پدر است یا مادر؟

برای پاسخ به این سئوال ابتدا باید به بررسی کروموزم های زن و مرد بپردازیم. هر سلول انسان ۴۶ کروموزوم دارد. وقتی از کروموزوم های یک سلول در حال تقسیم را رنگ کنیم و از آن عکس بگیریم و سپس کروموزوم ها را مرتب کنیم تصاویری از کروموزوم های مرتب شده را خواهیم داشت که به آن کاریوتیپ می گویند. همانطور که ملاحظه می کنید کروموزوم ها دو تا دو تا شبیه هم هستند و ۲۳ جفت می شوند. اما تفاوت کروموزوم های نر و ماده در چیست؟

 کاریوتیپ کروموزومی زن

 

کاریوتیپ کروموزومی مرد

اگر به جفت ۲۳ کاریوتیپ های مرد و زن دقت کنید این تفاوت را می بینید. جفت ۲۳ کروموزوم ها در کاریوتیپ را کروموزوم های جنسی می نامند چون در تعیین جنسیت نقش دارند. در انسان ماده دو کروموزوم آخر شبیه هم هستند و به آن ها XX می گویند. در صورتی که در مرد باهم متفاوتند و XY ی گویند.

در انسان کروموزوم Y تعیین کننده جنسیت می باشد. یعنی اگر کسی دارای یک کروموزوم Y باشد مرد خواهد بود.

اما برای تولید مثل جنسی و تولید سلول های جنسی نر و ماده نوعی تقسیم خاص در اندام های جنسی انجام می شود که به آن میوز می گویند. در این نوع تقسیم تعداد کروموزوم های سلول های حاصل یا سلول دختری نصف سلول مادری است. یعنی در انسان که سلول های عادی ۴۶ کروموزوم دارند سلول های جنسی یعنی اسپرم و تخمک ۲۳ کروموزومی هستند. اما در تقسیم میوز همه سلول های جنسی ماده یا تخمک فقط یک کروموزوم X  دریافت خواهند کرد. اما در در تقسیم میوز در جنس نر نصف سلول های جنسی نر یا اسپرم ها کروموزوم X  و نصف دیگر کروموزوم  Yدریافت خواهند کرد.

اما در هنگام لقاح یعنی ترکیب سلول جنسی نر و ماده جنیست نوزاد وابسته به این است که تخمک ماده با کدام نوع اسپرم ترکیب شود. اگر تخمک با اسپرم X  دار ترکیب شود کروموزوم های سلول تخم XXمی شود و جنین ما ماده است. اما اگر تخمک با اسپرم Yدار ترکیب شود، جنین XY می شود و جنسیت آن نر است.

پس تعیین کننده جنسیت در انسان جنس نر یا پدر است. اما یک نکته جالب این است که بر خلاف نظر معمول (که حتی عامه مردم هم هنوز این نظر را درباره تعیین جنسیت جنین دارند )در قران کریم در ۱۴۰۰ سال قبل که هیچ اطلاعات علمی در زمینه تعیین جنسیت وجود نداشته است، تعیین جنسیت مربوط به مرد دانسته شده است.

وَأَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَالْأُنثَی(۴۵) مِن نُّطْفَهٍ إِذَا تُمْنَى(۴۶)

و این که او است که جفتهای نر و ماده را می‌آفریند(۴۵)از نطفه ناچیزی ، بدانگاه که ( به رحم ) جهانده می‌شود .

یک تفسیر برای آیات 6 و7 سوره طارق

خُلِقَ مِن مَّاء دَافِقٍ يَخْرُجُ مِن بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ

ترجمه های گوناگونی از این دو آیه می شود مثل:

(انسان) از آب جهنده ای خلق شده که از بین صلب( پدر ) و سینه (مادر )بیرون آمده.

این ترجمه ها یک سری سئوال و یا شبه ایجاد می کند مثلا سئوال اینست که محل بیضه و تخمدان که سلول های اسپرم و تخمک را تولید می کنند هیچ ربطی به پشت پدر و سینه مادر ندارد؟

اما یک نویسنده ترک به نام هارون یحیی در کتاب اعجاز قرآن بر اساس یافته های علم جنین شناسی ترجمه و تفسیری ارائه می دهد که می تواند پاسخی به این سئوال و دلیل محکم دیگری بر اعجاز علمی قران و حقانیت آن باشد.

اما ترجمه این نویسنده:

از آب جهنده ای خلق شده که از بین تیره کمر و دنده ها خارج شده است.

این نویسنده ترک معتقد است منظور از بین تیره کمر و دنده ها محل اصلی پیدایش بیضه و تخمدان در دوره جنینی می باشد. محلی که دنده ها به ستون فقرات  متصل می شوند محلی است که کلیه ها، بیضه ها و تخمدان های ابتدایی در آن تشکیل می گردند و بعدا کلیه ها همان جا می مانند اما بیضه ها و تخمدان ها به قسمت های پایین تر می روند یعنی بیضه ها به سمت کیسه بیضه و تخمدان به بالای رحم  می روند. این تفسیر کاملا با علم جنین شناسی منطبق بوده و می تواند یک پاسخ بسیار منطقی و صحیح به این سئوال باشد.

الله اعلم

تفسیر علمی برای علق

(خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ)   انسان را از خونی بسته شده آفرید.

یکی از آیه های که در مورد آفرینش انسان می باشد آیه دو سوره علق است. در ترجمه این آیه اصولا علق به معنای خون بسته شده ترجمه می شود.

اما در کتاب اعجاز قران نوشته هارون یحیی تفسیر جالب و مطابق با کشفیات علم جنین شناسی ارائه شده است. در این کتاب گفته شده علق به معنای چیزی است که به یک جا می چسبد یا حیوانی است که به بدن حیوان دیگر می چسبد و خون میزبان را می مکد.

ما می دانیم که پس از تشکیل سلول تخم (زیگوت) در لوله تخم بر(فالوپ) سلول تخم شروع به تقسیمات پی در پی می کند و جنین ابتدائی را می سازد..سلول تخم در حین تقسیم شدن در طول لوله فالوپ به سمت رحم برده می شود. جنین پس از چند روز وقتی به رحم می رسد تشکیل یک کره توخالی به نام بلاستوسیت می دهد. بلاستوسیت در حدود روز ششم به بعد در رحم شروع به جایگزینی می کند. یعنی به دیواره رحم چسبیده و کم کم درون دیواره رحم فرو رفته و با خون مادر کم کم ارتباط تغذیه ای برقرار می کند.

 با توجه به تفسیر ارائه شده علق همان بلاستوسیت است که به دیواره رحم متصل می شود. با توجه به اینکه این مطالب در سال های اخیر کشف شده وجود این مطالب در قرآن کریم دلیل دیگری بر اعجاز علمی قران و متصل بودن آن به علم بی انتهای الهی است.

مراحل پیدایش جنین در قرآن

«ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ»سوره مومنون آیه 14

((آنگاه نطفه را علقه گرداندیم و آن علقه را به صورت پاره گوشتی درآوردیم. سپس آن پاره گوشت را استخوانهایی ساختیم و به استخوانها گوشت پوشاندیم. سپس آن را با آفرینشی دیگر پدید آوردیم. آفرین باد بر خدا که بهترین آفرینندگان است))

مطالب ذکر شده در آیه14 سوره مومنون 1400 سال پیش بیان شده که هیچ ابزار و وسایلی برای بررسی جنین نبوده و علم جنین شناسی ،  علم بافت شناسی ،سونوگرافی و ... وجود نداشته است.

نکته جالبی که در کتاب اعجاز قرآن نوشته هارون یحیی ذکر شده اینست که تا همین اواخر دانشمندان جنین شناسی فکر می کردند که افرینش استخوان ها و ماهیچه ها ی جنین همزمان است. اما مطالعات جدید با روش های میکروسکوپی پیشرفته نشان داده که ابتدا غضروف از قسمت های گوشت مانند پیکر جنین به وجود می آید غضروف تبدیل به استخوان شده و سپس بر روی استخوان ها ماهیچه های جنینی شکل می گیرد که این یافته های جدید درست بودن دقیق مراحل آفرینش جنین را در قران کریم نشان داده است.

 

بررسی بنده در کتاب های جنین شناسی و همچنین ویکی پدیا هم همین ترتیب را تائید می کند.برای مشاهده مراحل پیدایش جنین می توانید به لینک زیر در ویکی پدیا مراجعه کنید که به وضوح افرینش استخوان را در هفته 5-4 و تولید ماهیچه ها را در هفته 8-6 قرار داده است.

http://en.wikipedia.org/wiki/Embryo

برگ شگفتی خلقت

سعدی شیرین سخن می فرماید:

 

برگ درختان سبز در نظر هوشیار                    هر ورقش دفتریست معرفت کردگار

اینکه وقتی این شعر را می سروده تا چه حد از عمق سخنش آگاه بوده را نمی دانم اما امروزه علم زیست شناسی می تواند عظمت برگ و اهمیت آن را اثبات کند. به غیر از ساختمان برگ و ویژگی ها خاص آن، برگ محل اصلی فتوسنتز است. بعید است انسان با همه ادعای پیشرفت خود بتواند به راحتی واکنش های پیچیده ای که در برگ وجود دارد را انجام دهد و اگر هم بتواند احتمالا محصولاتش بسیار گران خواهد شد. به هر صورت حیات ما به فتوسنتز وابسته است که بخش اصلی آن توسط جلبک های آبزی صورت می گیرد و بخشی از آن در برگ انجام می شود . در مطلب زیر سعی شده ساختمان برگ با تصاویر وعکس های زیبا و جالب شرح داده شود.برای دریافت درسنامه ساختمان برگ بر روی تصویر زیر کلیک کنید:

 

 

 

زیست شناسی و خداشناسی

تعریف علم از دیدگاه دین ما آن دانشی است که ما را به خدا نزدیک می کند. زیست شناسی یکی از علومی است که به خوبی می تواند ما را به این تعریف از علم نزدیک کند. ممکن است اصطلاحات زیاد و  مطالب تو در توی زیست شناسی که انتهایی هم ندارد، در دید اول بسیار خسته کننده و رنج آور باشد اما پس از گذر از این مرحله یک واقعیت مهم را در ورای این پیچیدگی می توان مشاهده کرد و آن عظمت آفریینده این هم علم، ظرافت و پیچیدگی است. به طور قطع اگر افزایش اطلاعات ما نتیجه اش خودبینی و احساس مهم  بودن باشد ما را از هدف آموزش علم که خدا شناسی و بعد از آن خدمت به خلق خداست دور می کند اما اگر باعث شود  ما در برابر عظمت آفریدگار احساس کوچکی کنیم و او را بهتر بشناسیم به هدف اصلی آموزش علم که شناخت خدا و نزدیک شدن به اوست نزدیک شده ایم. بهترین نوع این بینش را در سخنان حضرت علی در مورد آفرینش موجودات زنده یافتم در جایی که در مورد مورچه(خطبه حمد ستایش پیامبر و عجائب آفرینش نهج البلاغه)  و طاووس(خطبه شگفتی های آفرینش طاووس نهج البلاغه) صحبت می کند. در جایی که به آفرینش مورچه با دقت و ریزبینی نگاه می کند(مانند یک دانشمند توصیف می کند) اما نتیجه ای که می گیرد شگفتی از قدرت آفریدگار مورچه و شناخت بهتر ا وست :

آفرینش مورچه از دیدگاه حضرت علی (ع):

اگر )مردم) در عظمت قدرت(خداوند) و اهمیت نعمت او می اندیشیدند، به راه راست باز می گشتند و از آتش سوزان دوزخ می ترسیدند، ولی دل ها بیمار و چشم های بصیرت معیوب است. آیا به مخلوقات کوچکی که خدا آفریده است، نمی نگرند که چگونه آفرینش آنها را دقیق و حساب شده و ترکیب آنها را متقن ساخته، گوش و چشم برای آنها آفریده و استخوان و پوست آنها را مرتب کرده است

به این مورچه نگاه کنید. با آن جثه کوچک و اندام ظریفش که به واسطه کوچکی، به سختی دیده می شود و درک همه پیچیدگی های وجود او در اندیشه نمی گنجد، چگونه روی زمین (ناهموار و پرسنگلاخ) راه می رود و به روزی اش دست می یابد. دانه ها را [از راه های دور و نزدیک] به لانه اش منتقل و در مکانی معین نگه داری می کند

در فصل گرما برای سرما و به هنگام توانایی برای روز ناتوانی، ذخیره می کند. روزی اش(از سوی خدا )تضمین شده و خوراک موافق طبعش در اختیار او قرار گرفته است. خداوند منان هرگز از او غافل نمی شود و پروردگار مدبر محرومش نمی سازد، هر چند در دل سنگ سخت و خشک و میان صخره ای بدون رطوبت باشد

اگر در دستگاه گوارش او و آنچه درون بدن او وجود دارد و آنچه در سر او از چشم و گوش قرار گرفته است، بیندیشی، شگفت زده خواهی شد و از فهم شگفتی ها (نهفته در آفرینش) او به زحمت خواهی افتاد. پس بزرگ و بلندمرتبه است، خداوندی که مورچه را روی دست و پا(ی ضعیف و ظریفش) برپا داشته و او را بر ستون های محکمی (نسبت به آفرینش او )بنا نهاده است. اگر همه راه های فکر و اندیشه را تا به آخر برسی، همه دلیل ها به تو می گوید که آفریننده مورچه کوچک، همان آفریدگار درخت (تناور) نخل است؛ زیرا ساختمان اجزای هر موجودی دقیق است و هر مخلوق زنده ای درون خود، اعضای مختلف و پیچیده ای دارد. (به یقین،) آفرینش بزرگ و کوچک، سنگین و سبک، قوی و ضعیف، برای خداوند یکسان است و در برابر قدرتش همگون.

همینطور که می دانید پاهای مورچه از لوله های بسیار ظریف ساخته شده که درون آنها ماهیچه های بسیار ظریف قرار دارد با این همه ظرافت و کوچکی این مورچه می تواند با توان غیر قابل باور بارهای سنگین تا ده ها برابر وزن خود را تحمل کند. این همه علم برای افرینش این موجود مختص مورچه نیست به عنکبوت نگاه کنید تار عنکبوت که خانه سست خود را با آن می سازد بسیار شگفت انگیز است دارای خاصیت کش سانی، استحکام و چسبندگی فراوان و غیر قابل باور است. تار عنکبوت تا چهار برابر اندازه خود  کش می اید. امروزه دانشمندان به این فکر افتاده اند که از تار عنکبوت طناب های محکم تر از کابل های فولادی و لباس های ضد گلوله بسازند.

به سلول های بدن خودمان نگاه کنید بسیار کوچک است در حد ده تا صد میکرومتر است ولی دنیای بزرگ درون هر یک نهفته که برای بررسی آن یک علم جداگانه (زیست شناسی سلولی) لازم است. مثال های که ذکر شده تنها بخش کوچکی از عظمت خلقت است که به هر گروهی از جانداران یا گیاهان که سری بزنیم بیشتر از این شگفت زده خواهیم مثلا فقط پروانه بیست هزار گونه هستند ماهی ها حدودا بیست هزار گونه می باشند این تنوع عجیب را با کمی بررسی در بسیاری جانداران و گیاهان دیگر نیز خواهیم یافت. با توجه به این مختصری که گفته شد علم زیست شناسی یک نوع دانش خداشناسی واقعی برای اهل دقت و تفکر است پس سعی کنیم مطالب زیست شناسی را آیه ها و نشانه های او بدانیم و در آن ها مانند حضرت علی (ع) به خوبی بیندیشیم.